یادداشت های بی سر و ته
یادداشت های بی سر و ته

یادداشت های بی سر و ته

تمشک تیغ دار

من پیش خودم تصور می کردم که روی هم رفته چقدر اشخاص راضی وجود دارند و چه تودهٔ بی شماری را تشکیل می دهند.

به این زندگی نگاه بکنید ، کناره گیری و تن پروری زورمندان ، نادانی ناتوانان و شباهت آن ها با جانوران ، به دور یک زندگی مسکنت آمیز و دور از حقیقت زیست می کنند و با فساد ، شرابخواری و دروغ به سر می برند . با وجود همهٔ این ها در همهٔ خانه ها ، در کوچه ها ، چه خاموشی و چه آرامشی!

میان پنجاه هزار مردم شهر ، یک نفر پیدا نمی شود که فریاد بزند و ناسزا بگوید.
می بینم می روند به بازار ، روز می خورند ، شب را می خوابند ، حرف های بی مزه به هم می زنند ، زناشویی می کنند ، پیر می شوند ، با چهرهٔ گشاده مرده های خودشان را به گور می سپارند .

ولی آن هایی که درد می کشند ما نمی بینیم ، ما نمی شنویم و آن چه در زندگی ترسناک است می گذرد و کسی نمی داند که کجا در پس پرده پنهان است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد