یادداشت های بی سر و ته
یادداشت های بی سر و ته

یادداشت های بی سر و ته

شغال و عرب

شغال پیر در حالی که چشم هایش را به چشم های من دوخته بود گفت :

"ما میدانیم که تو از جانب شمال می آیی، و ما به همین جهت امیدواریم. آنجا عقل وجود دارد و عرب ها عاری از آن میباشند. چنانکه میبینی به هیچ وجه نمیشو در خودپسندی سرد آنها جرقه ی عقلی روشن کرد. آنها جانوران را برای خوردن می کشند و از لاشمرده پرهیز میکنند."

"موضوع کشتن آنها نیست. آب رودخانه ی نیل کفاف نمی دهد که این پلیدی را بشوید. فقط منظره ی هیکل زنده ی آنها ما را وادار به فرار میکند، وقتی که ما این منظره را میبینیم به جستجوی هوای تمیزتری میرویم. ما به بیابان پناه می بریم که به این علت وطن ما شده است."

"ما یک هوای قابل استنشاق میخواهیم، ما افقی میخواهیم که از وجود آنها پاک باشد؛ ما نمیتوانیم ناله ی گوساله هایی را تحمل بکنیم که اعراب سر میبرند، باید که همه ی جانوران بتوانند در صلح و صفا جان بدهند."

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد