یادداشت های بی سر و ته
یادداشت های بی سر و ته

یادداشت های بی سر و ته

i just had sex

I just had sex... In my dream !

it was WOW. Tasteful.

 ORGY. 4some.

unfortunately i didn't cum :|

Fuck Life

 i'm in pain. pain pain pain. muthafucka pain. and they say have hope. fuck hope. fuck life

Dead Inside

I don't talk. I don't laugh. I don't go out. I don't connect with people. I guess i'm dead inside.

About Friendship

Friends are like toilet paper, it's good to have extras under the sink.

What happend

- I was so happy, free... but then sadness began to start and growing up !

+ So, what happend ?

- Life. Life Happend. Yeah !

پوچی و روآور شدن آن به انسان

شناخت رهگذار بی آزرم زمان، یک حس متعالی از دریافت خودفریبی، احساس آن ورطه ی جدایی که نه دوستی و نه عشق می تواند آن را بین (من) و (دیگری) از میان بردارد با احساس اینکه جهان با انسان بیگانه است و دوام و قدرت طبیعت هستی دو روزه ی ما را به بازی گرفته است. اما هر یک از این تجارب بیهودگی، تنها زمانی خود را نمودار می سازد که قید زندگی روزمره ای که اغلب مردم گرفتار آنند ناگهان برداشته شود. تکرار مکررات بی احساس زندگی اجتماعی که خود برانگیزنده ی آگاهی نسبت به بیهودگی است، باعث آمده که ما عادتا از احساس بیهودگی محروم شویم. بسادگی ما ضرب کسل کننده (( از خواب برخواستن، وسیله ای برای سوار شدن، پیدا کردن، چهار ساعت کار در اداره یا کارخانه، خوراک، چهار ساعت کار، خوراک، خواب )) را ادامه می دهیم و همین الگو باز هفته پشت هفته، ماه پس از ماه، سال پس از سال تکرار می شود. اما اگر اتفاقی رخ دهد که ما از مفهوم وجود خود سوالی کنیم یا آنکه تنها کلمه ی ساده ی (( چرا )) را ادا کنیم آنگاه است که تعادل وضع روزانه بهم می خورد، پوچی به ما روآور می شود و بیهودگی یک واقعیت می گردد.