یادداشت های بی سر و ته
یادداشت های بی سر و ته

یادداشت های بی سر و ته

پوچی و روآور شدن آن به انسان

شناخت رهگذار بی آزرم زمان، یک حس متعالی از دریافت خودفریبی، احساس آن ورطه ی جدایی که نه دوستی و نه عشق می تواند آن را بین (من) و (دیگری) از میان بردارد با احساس اینکه جهان با انسان بیگانه است و دوام و قدرت طبیعت هستی دو روزه ی ما را به بازی گرفته است. اما هر یک از این تجارب بیهودگی، تنها زمانی خود را نمودار می سازد که قید زندگی روزمره ای که اغلب مردم گرفتار آنند ناگهان برداشته شود. تکرار مکررات بی احساس زندگی اجتماعی که خود برانگیزنده ی آگاهی نسبت به بیهودگی است، باعث آمده که ما عادتا از احساس بیهودگی محروم شویم. بسادگی ما ضرب کسل کننده (( از خواب برخواستن، وسیله ای برای سوار شدن، پیدا کردن، چهار ساعت کار در اداره یا کارخانه، خوراک، چهار ساعت کار، خوراک، خواب )) را ادامه می دهیم و همین الگو باز هفته پشت هفته، ماه پس از ماه، سال پس از سال تکرار می شود. اما اگر اتفاقی رخ دهد که ما از مفهوم وجود خود سوالی کنیم یا آنکه تنها کلمه ی ساده ی (( چرا )) را ادا کنیم آنگاه است که تعادل وضع روزانه بهم می خورد، پوچی به ما روآور می شود و بیهودگی یک واقعیت می گردد.

نظرات 1 + ارسال نظر

خیلی خیلی نگاه درستی بود.
دقیقاً درسته و اینطوری.

موفق تر باشید - باز هم برخواهم گشت مطالب رو خواهم خواند.

it's nice of u. and u're so into cars dude, which i'm not

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد