یادداشت های بی سر و ته
یادداشت های بی سر و ته

یادداشت های بی سر و ته

وراجی

نمی دونم چرا وقتی حالم خوبه دوست دارم وراجی کنم. دوست دارم برم بیرون با اولین نفری که برخوردم ور و ور حرف بزنم. ساعت یازده شب بود. از در خونمون بیرون رو نگاه کردم پرنده هم پر نمی زد. ناامیدانه اومدم داخل. گفتم چیکار کنم چیکار نکنم، تلفنمو گرفتم همینطوری یه شماره گرفتم گوشی رو یه آقایی برداشت گفت "بله بفرمایید" جواب دادم "ببخشید اشتباه شده" و گوشی رو قطع کردم. آخه می دونید مردا حال و حوصله شنیدن حرف یه غریبه اونم از جنس موافق رو ندارن. با خودم قرار گذاشتم اگه مرد جواب داد میگم اشتباه شده ببخشید و قطع میکنم و... خلاصه که دوباره یه شماره من درآوردی گرفتم و از شانس خوبم یه دختر جوون گوشی رو ورداشت جواب داد "بللله" گفتم "امشب خیلی حالم خوبه فقط میخاستم با یکی صحبت کنم" . بله همه چیز از اینجا شروع شد.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 02:21 ب.ظ

inam alamat dar

این علامت به درد خودت میخوره :)

Man چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 03:01 ب.ظ

n b darde u ham mikhore

نخیر نمیخوره :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد