یادداشت های بی سر و ته
یادداشت های بی سر و ته

یادداشت های بی سر و ته

عقاید شخصی

خیلی مشکله که عقاید شخصی رو دور نگه داشت. عقاید شخصی حقیقت رو محو میکنن.

Ex Machina

یک روزی هوش مصنوعی طوری به ما نگاه خواهد کرد که ما الان داریم به اسکلت های فسیل شده ی مدفون در صحرای افریقا نگاه می کنیم.


One day the AIs are going to look back on us the same way we look at fossil skeletons on the plains of Africa. An upright ape living in dust with crude language and tools, all set for extinction.

یادم نمیاد جمله از کدوم فیلمه

من همیشه یا دختر یکی بودم، یا مادر یکی و یا همسر یه نفر. تا حالا فرصت نکردم خودم باشم.

We

.We all are just animals in people costumes

ِDance and Dancer

Life is the dancer and we are the dance.

تنهایی

تنهایی چیزی است که بیشتر از عشق  آن را در زندگی احساس کرده ایم. ولی خیلی کم ازش حرف زده ایم.ما از تنها بودن مان خجالت می کشیم. احساس می کنیم اگر درباره اش صحبت کنیم ضعف درونی مان را هویدا کرده ایم. تنهایی بخشی از ماهیت وجودی هر انسان است که می توان آن را با درست درک کردنش، با عشق و مهربانی جایگزین کرد.

امید

با امید نامعلومی زندگی م رو ادامه میدم. همیشه امیدی در من بوده. ولی در آخرین اشتباهات زندگی م آن را کاملا از دست داده بودم و همش دنبال راهی برای فرار از زندگی بودم. مرده بود. همراه ش ذره ذره از درون من هم. با کمک خانواده ام امیدم دوباره زنده شده و در حال بهبودی ست. البته روال بهبودی ش خیلی آهسته و ملال آور است. ولی بهتر از نبودن ش است. هیچ قصد ندارم بهش فشار بیاورم یا رویاگونه ش کنم. می ترسم. بی هیچ عجله ای و بی هیچ حرکتی تنها به دنبال سلامتی ش هستم. اگر حالم Stable شد میتونم امیدم رو پرورش بدم، سر و سامون ش بدم. خیالش را از خود روحی و فیزیکی م راحت کنم. بهش نمی گویم حالم خوب است، می گویم بد نیستم. افسرده نیستم. حال ثابتی دارم. این حال ثابت و امید نامعلوم م را قدردان خانواده ام هستم. و نیایش م بامادر زندگی. باز... باز این را هم قدردان ماردم هستم که مرا به پناه آوردن به خدای زندگی تشویق کرد. ممنون خانواده م. ممنون پدر. ممنون مادر.


تا افسردگی بعدی خداحافظ حال خوب من. یعنی تا فردا.